چرا فیلم می‌سازی؟ چرا چنین فیلم‌هایی (نه مانند فیلم‌های روایی قابل پیش بینی) می‌سازید؟

نمی‌دانم چرا فیلم می‌سازم. این یک وسواس است. من با فیلم‌هایم خاطره‌نگاری می‌کنم، این اساساً یک شکل روایی از سینماست، فقط مردم نمی‌دانند که من در حال ساخت نوع دیگری از فیلم روایی هستم. آن‌ها به سینمای روایی قدیمی عادت کرده‌اند.

اما چرا خاطره‌نگاری؟

این دست فیلم‌ها در یک مرزی حرکت می‌کنند زیرا شما کم و بیش به بیننده اجازه‌ی ورود به زندگی خود را می‌دهید. بنابراین ساختن چنین فیلمی کار دشواری است.

نمی‌ترسیدی که کسی این فیلم‌ها برایش جالب نباشد؟

هر فیلمی در خطر عدم جذابیت است. و در واقع، اکثر آن‌ها هستند! از طرف دیگر، اصطلاح "جالب" کاملاً بی معنی است، زیرا آنچه برای جان جالب است برای پیتر جالب نیست. و سرگئی هر دو را می‌بیند. پس برای چه کسی فیلم‌هایم را بسازم، برای پیتر، پل یا سرگئی بدون هیچ پاسخی برای این، آن‌ها را برای خودم و دوستانم می‌سازم. من هرگز به تماشاگران (پل، پیتر، سرگئی، ماگدا و غیره ) فکر نمی‌کنم.

اما اگر دوستان به شما بگویند که آن را دوست نداشتند چه؟ آیا این اتفاق برای هیچ یک از کارهای شما افتاده است؟ آیا فیلم‌های «عادی» را تماشا می‌کنید (منظورم از «عادی» غیرتجربی است)؟

 اولاً، من یک فیلم‌ساز تجربی نیستم. من آزمایش نمی‌کنم. من به سادگی فیلم می‌سازم.هیچ فیلمساز خوب تجربه‌گرا وجود ندارد. و بله، من همه جور فیلم می‌بینم، سینما درخت تنومندی است که شاخه‌های بزرگ و کوچک زیادی دارد و برخی از شاخه‌های کوچک گاهی اوقات مثل بعضی از توت‌ها خوش مزه‌اند. مانند گوجه‌فرنگی‌های بزرگ «بهبود یافته» که وقتی آن‌ها را با گوجه‌فرنگی‌های کوچک و طبیعی مقایسه می‌کنید (که هنوز در برخی از دهکده‌های ایتالیا می‌توانید پیدا کنید)، متوجه بی‌مزه بودن آن‌ها می‌شوید. در مورد دوستانم که فیلم‌های من را دوست ندارند، در واقع همه آن‌ها فیلم‌های من را دوست دارند. اما وقتی گهگاه فیلم‌هایم را به مخاطبان بیشتری نشان می‌دهم، عده‌ای هستند که برخی از قسمت‌ها را دوست ندارند، بنابراین از آن‌ها عذرخواهی می‌کنم ... به نظر من این بسیار طبیعی است، در غیر این صورت غیرعادی است.

پس این یعنی شما فقط یک «فیلمساز» هستید؟ اما شما آزمایش می‌کنید (حتی اگر قصد آزمایش وجود نداشته باشد)! ساختن یک فیلم از خاطرات روزانه و نمایش آن به مخاطبین بزرگتر از حلقه کوچک دوستان برای من کاملاً آزمایشی است. چرا هیچ  فیلمساز خوب تجربه‌گرا وجود ندارد؟

 بله، من یک فیلمساز هستم. خاطرات من آزمایش نیستند. من دقیقاً می‌دانم که دارم چه کار می‌کنم، برای اینکه بفهمم چه کاری را چگونه باید انجام دهم، نیازی به آزمایش ندارم. من فقط آن را انجام می‌دهم. همان کاری که درایر کرد. یا براکیج. یا کوکتو یا گدار یا روسلینی. شعر کوتاه، غزلی آزمایشی برای نوشتن یک شعر حماسی بلند نیست. آزمایش‌ها را فقط در علوم پیدا می‌کنید. همچنین امروزه بسیاری از آشپزها غذاهای خوب قدیمی را آزمایش کرده و از بین می‌برند و غذاهای وحشتناک تولید می‌کنند. شاید بتوان فیلم‌های سه‌بعدی را آزمایش‌هایی در توسعه فناوری فیلم‌های سه‌بعدی نامید، که من به آن اعتراف می‌کنم. یا سینمای رنگی اولیه، بله، آزمایش‌هایی هم انجام شده است. اما دانشمندانی، در آن آزمایشات دخیل بودند. مالویچ یک نقاش تجربی نبود! او یک نقاش بود. پولاک هم همینطور، او یک نقاش تجربی نبود! ساتی نه آهنگساز تجربی بود و نه استراوینسکی! پس بیایید جلوی این مزخرفات فیلمساز تجربی را بگیریم. یک فیلمساز، یک فیلمساز است. همه‌ی ما بخشی از درختی به نام سینما هستیم.

خوب، در این مصاحبه دیگر از «فیلمساز تجربی» خبری نیست. شما در پاسخ قبلی نام‌هایی را ذکر کردید و من نمی‌توانم در برابر سوالی که بارها از شما پرسیده شده مقاومت کنم: کدام فیلمساز(ها) بیشتر روی شما تاثیر گذاشته‌اند؟ چه فیلم یا فیلم‌هایی را برای تماشا پیشنهاد می‌کند؟ 

من تحت تأثیر همه‌ی چیزهای اطرافم هستم. با تمام کتاب‌هایی که خوانده‌ام، با تمام فیلم‌هایی که دیده‌ام، با تمام موسیقی‌هایی که شنیده‌ام. همه چیز در من فرو می‌رود و بر هر کاری که انجام می‌دهم یا هر چیزی که هستم تأثیر می‌گذارد. ما جزیره‌ نیستیم. من برای همه‌ی‌ شاعران، دانشمندان، قدیسینی که قبل از من زندگی می‌کردند ارزش قائلم، آنچه من هستم را آن‌ها ساخته‌اند. اما شاعران و فیلمسازانی بوده‌اند که کارشان به کاری که من انجام می‌دادم نزدیک بوده یا نزدیک است، بنابراین با آنها احساس همبستگی می‌کنم. نه به این دلیل که آن‌ها بر من تأثیر می‌گذارند، یا من آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهم؛ فقط بحث همبستگی است. من می‌گویم آه، نگاه کنید، او دارد کاری شبیه به آنچه که من می‌خواهم را انجام می‌دهد، و این برای من کار می‌کند! بنابراین من باید در مسیر درست باشم، مهم نیست که چه کسی چی می‌گوید، من در مسیر خود می‌مانم. آندره ژید یک مقاله بسیار زیبا در مورد موضوع تأثیر نوشت، یه نگاهی باید به آن بی‌اندازید.

حتما اینکار را میکنم! کمی از مسیر سینماخارج بشویم: هر چه بیشتر پاسخ‌های شما را می‌خوانم، بیشتر میخواهم در مورد شعر بپرسم. میدانم که شما شاعر هستید، آیا شما به زبان انگلیسی و لیتوانیایی (یا هر زبان دیگری) می‌نویسید؟ تفاوتی در شعر گفتن یا فیلمبرداری برای شما وجود دارد؟ یا همه‌ی این‌ها فقط ساختن هنر است؟ 

اولاً، من هنر نمی‌سازم... . من فیلم و ویدئو می‌سازم.که در حال حاضر بیشتر نوار ویدئویی است. در نتیجه: تصاویری متحرک می‌سازم. وقتی شعر می نویسم، نتیجه‌ی نوشتنم: یک سری از کلمات است. تفاوت فاحشی میان این دو مسئله وجود دارد: کاری که با کلمات می توان انجام داد، با تصاویر نمی توان انجام داد... . اگر می‌توانستیم با کلمات همان کاری را انجام دهیم که با تصاویر انجام می‌دهیم، سینما هرگز اختراع نمی‌شد و نیازی بهش نبود. این بدان معناست که ما با دو واقعیت متفاوت، با دو حوزه‌ی متفاوت از تجربه‌ی انسانی سروکار داریم. گاهی اوقات دلم می‌خواهد آواز بخوانم، بنابراین می‌خوانم. کاری که با رقصیدن می‌توانی انجام دهی، با آواز خواندن نمی‌توانی ... . گاهی دلم می خواهد بنویسم، پس می‌نویسم. گاهی دلم می‌خواهد فیلم بگیرم، پس فیلم می‌گیرم.

نکته دیگری که می‌خواستم درباره‌اش بدانم: اینکه همه‌ی ما کم و بیش می‌توانیم بفهمیم چرا آنتولوژی ساخته شده است. اما نکته عجیب این است که آن را نه یک موسسه، نه دیوانه‌ها و روانیان فیلم، بلکه توسط فیلمسازان فعال تأسیس شده است؟ آیا فکر نمی‌کنید چنین چیزهایی می‌تواند حواس شما را از هنر خود منحرف کند؟ یا شما را به یک کلکسیونر تبدیل کند؟ 

آرشیو فیلم آنتولوژی توسط دیوانگان فیلم ایجاد شده است. من دیوانه سینما هستم، این را یک بار در مجله صدای دهکده، در ستون فیلمم نوشتم! و هیچ چیز نمی‌تواند حواس یک دیوانه، دیوانه‌ای که توسط سینما تسخیر شده است را منحرف کند! ما در آنتولوژی یک مشت دیوانه‌ی فیلم هستیم! ما کلکسیونر نیستیم، مورخ نیستیم، ما دیوانه هستیم. افراد عادی با حداقل یا حتی بدون حقوق شبانه روزی برای شما کاری انجام نمی‌دهند!

هیچ چیز نمی‌تواند حواس من را از فیلمسازی‌ام پرت کند، زیرا برای من، مانند هر فیلمسازی، فیلم ساختن یا نساختن یک انتخاب نیست: ما باید فیلم بسازیم! تمام کارهای سازمانی من، اداره سینماتک، تعاونی فیلمسازان، نوشتن برای صدای دهکده، ویرایش مجله فرهنگ فیلم، و سپس اجرای آنتولوژی و غیره. (این فهرست تمامی ندارد) هیچ چیز نمی‌تواند مرا از شعر گفتن و فیلم ساختن منحرف کند. هرگز این اتفاق نمی‌افتد! باید اضافه کنم که من هرکاری را که انجام می‌دهم دوست دارم!!! که شامل این گفت‌و گو هم می‌شود. میبینی من دیوونه‌ام!

شرط می بندم که هستید! چقدر در روز می‌خوابید؟

من خواب منظمی ندارم. بستگی به این دارد که درگیر چه چیزی باشم... به طور کلی، من شب‌کار هستم. بهترین کارم را وقتی شهر در خواب است  انجام می‌دهم. اما من به پنج ساعت خواب نیاز دارم. در تلاشم تا این زمان را به هفت برسانم.

پس بسیاری از کارها را در 19-17 ساعت بدون اینکه بخوابید انجام می‌دهید! 

برویم سراغ آخرین سوال: نظر شما در مورد اینترنت و فیلم های موجود در اینترنت چیست؟ تجربه‌ی شما با فیلم‌های خودتان در شبکه مجازی چگونه بوده است؟ آیا فکر می‌کنید این روش جدید توزیع فیلم است؟

در اینجا باید بگویم که من حدود پنج سال پیش از اینترنت به عنوان روشی جدید برای انتشار آثارم استفاده کردم. و من فکر می‌کنم اینترنت برای باقی ماندن است، مهم نیست که چه مشکلاتی هنوز وجود دارد. ولی این فضا می‌تواند تمام حرف‌های تجاری احمقانه توزیع کنندگان فیلم را از بین ببرد. من به راحتی می‌توانم کارم را در اینترنت در دسترس عموم قرار دهم و در عرض چند دقیقه توسط دوستانم در سراسر جهان دیده شود... این شگفت انگیز و زیباست!

منبع:

سایت: Directorslounge 

ترجمه: سجاد یمنی