کارشناسان یکی از علتهای ضعف بصری فیلمها را فراموش شدن این نوع سینما میدانند. دورانی که سینما تنها با اتکا به تصویر مردم را جادو میکرد. آن روزها تصویر سینما خالص بود و قدرت شگرفی در دل خود جا داده بود. در حال حاضر سینمای داستانگو تبدیل به موج اصلی سینمای غالب شده است و سینمای تجربهگرا توانسته به مثابه سینمای مخالفخوان در کنار این نوع سینما به حیات خود ادامه دهد. سینمای صامت با جنبشهایی مانند «اکسپرسیونیسم آلمانی»، «امپرسیونیسم فرانسوی»، «مکتب مونتاژ شوروی» و شگفتیهای سینمای «دیوید وارک گریفیث» و «ژرژ ملیس» فرانسوی شناخته میشود. فیلمهای کمدی چارلی چاپلین و باستر کیتون مردم را جادو میکردند و جیب کمپانیها را پرپولتر.
اینگونه سینما از همان آغاز فعالیت به عنوان یک صنعت سرگرمیساز مدنظر قرار گرفت. اما به موازات آن در جاهایی هم بهعنوان یک شاخه از هنر به آن نگاه شد. در کشورهای انقلابی قدرت تکثیر این رسانه و نفوذ و جذابیت آن باعث شد که به سینما بهعنوان یک ابزار سیاسی نگاه کنند و این قصه سینما و انواعش تا به امروز ادامه دارد.
ترومن هوپر بهشدت به فیلم ندیدن دانشجویان سینما انتقاد میکند و دوری این هنرجویان از تاریخ سینمای صامت را یکی از علل ضعف آنها میداند. او سعی میکند هفت دلیل بیاورد تا دانشجویان فیلمسازی به سمت دیدن و تحلیل فیلمهای دوران صامت بروند. دورانی که با ساخت فیلم «خواننده جاز» آلن کراسلند در سال ۱۹۲۷ کمکم زنگ پایانش را به صدا درآورد و در دهه ۱۹۴۰دیگر فیلم صامت به تاریخ پیوسته بود. در پایین ترجمه بخشهایی از این مقاله را میخوانید:
*فیلمهای صامت در قدم اول داستانگویی و روایت را آموزش میدهند.
برخلاف تصور عمومی، بیشتر فیلمهای سینمای صامت از منابع مالی ثابت و یکسان و حتی یک شیوه تولید پیروی نمیکردند. مثلا دیوید وارک گریفیث و شرکت بیوگراف؛ و از سوی دیگر، ژرژ ملیس نابغه فرانسوی -که توانست یک استودیو شیشهای برای بهرهبرداری از نور طبیعی بسازد- منابع مالی متفاوت و شیوه کارگردانی متمایزی داشتند.
پس از یک دوره کوتاه و مهم که جذابیتهای سینما فراسوی مورد انتظار بود؛ کارگردانان، درست مانند امروز، بودجههای متوسط و حتی بسیار کمی در اختیار داشتند و از روایت صحنههای جنگی عظیم و نماهای فانتزی پیچیده دوری میجستند. در اصل صحنهپردازی عجیب و پرهزینهای نداشتند. دو نمونه بارز و عظیم چنین فیلمهایی که در «اقتصاد داستانسرایی و روایت» کار بزرگی کردند در بین فیلمهای دیگر تبدیل به الگو شدند؛ فیلم طلوع(۱۹۲۷) فردریش ویلهلم مورنائو(کارگردان بزرگ سینمای اکسپرسیونیستی آلمان) و باد(۱۹۲۸) ویکتور شوستروم(کارگردان بزرگ و بازیگر مشهور سوئدی) هستند.
باد
* فیلمهای صامت، پدر فنون تدوین فیلم هستند.
پیش از دیوید وارک گریفیث که توانست قوانین ورود و خروج بازیگر به یک صحنه را ثابت کند؛ اغلب از تدوین موازی بهره گرفته میشد و همیشه روابط علت و معلول، مساله بود. از سوی دیگر پس از «لف کولشف» با آزمایشهای مونتاژیاش و سرگئی آیزنشتاین با مونتاژ روشنفکرانهاش برای روایت ایدهها، اندیشهها و قوانین تدوین، شکل دیگری به خود گرفت. در اصل، صدای داستانی و فراداستانی، قوانین۱۸۰ درجه و ۳۰ درجه، فلاشبک، مچ کات، جامپ کات و… رشد طبیعی خود را طی کردند. اما مهمترین نکته تدوین سینمای صامت: ریتم، حرکت و سکون است. ریتم میتواند درونی و بیرونی باشد. درس بزرگ دیگر «حرکت» است. چگونه و در چه جایی از حرکت باید بهره برد.
تا سالهای ۱۹۶۰ دوربینها بسیار بزرگ و سنگین بودند. بنابراین حرکت دوربین در صحنههای اوج، کشف و کلیدی استفاده میشد. اما بدانید که فردریش ویلهلم مورنائو در فیلم «آخرین خنده» یا «تحقیر شدهترین مرد» محصول سال ۱۹۲۴، اولین دالی-حرکت مداوم دوربین-را ثبت کرد. از سوی دیگر، شما متوجه میشوید در کجا باید از «سکون» نیز بهره ببرید.
آخرین خنده
*فیلمهای صامت به ما میزانسن و کاربرد اشیا را میآموزند.
میزانسن ترکیب مجموعهای از عناصر مانند: طراحی لباس و صحنه، طراحی نور، فضاسازی، ترکیببندی، چگونگی حرکت و بازیگری، نوع جایگذاری دوربین و… است. میزانسن معنای فیلم و انتخاب روایت فیلم را تعیین میکند.
در سینمای صامت مبحث میزانسن و بهرهگیری از ترکیببندی و مخصوصا «عمق میدان» بسیار مهم است. دو استاد این امر دیوید وارک گریفیث و ابل گانس فرانسوی هستند. در دوره ۱۹۱۰ تا ۱۹۲۰ این موضوع بسیار داغ شد. با ورود صدا در سینما و تولد ژانر نوآر، میتوانید این تاثیرات را پیگیری کنید؛ مخصوصا رابطه نورپردازی و حرکت دوربین در چنین فیلمهایی مهم میشود. گریفیث از «کنتراست» بالای نور در فیلمبرداری خود بهره گرفت.
فیلمبردارهای آلمانی نیز به آمریکا مهاجرت کردند و سینمای هالیوود دگرگون شد. فیلم حرص(۱۹۲۴) اریش فون اشتروهایم یک نمونه عالی در این زمینه است؛ از منظر دیگر، فیلم شبح اپرا(۱۹۲۵) روپرت جولیان نیز میتواند کلاس درس خوبی باشد. اما، مهمترین فیلمها در این زمینه مطب دکتر کالیگاری(۱۹۲۰) به کارگردانی رابرت وینه و«دکتر مابوزه: قمارباز» محصول سال ۱۹۲۲ به کارگردانی فریتس لانگ هستند.
حرص
* آیا فیلمهای صامت میتوانند چیزی درباره سکوت و موسیقی به ما یاد بدهند؟
فیلمهای صامت در سینماها معمولا با موسیقیها و فضاسازی ملودراماتیک اغراقآمیز اکران میشدند. اما نکته حیاتی در این فیلمها به کارگیری «سکوت» است. در سینمای صامت معمولا پس از یک نقطه اوج و بحران اساسی با یک سکوت طولانی مواجه میشویم. در این موقعیت کاراکترها معمولا حقیقت و رازی را کشف میکنند. جالب است که بسیاری از فیلمهای صامت ژاپنی توانستند نقاط کلیدی سکوت در فیلم را به تصویر بکشند؛ بهطور مشخص در درامهای خانوادگی این اتفاق رخ داد. این ویژگی به سینمای ناطق نیز انتقال یافت. سه فیلمساز شاخص در این زمینه: «یاساجیرو اوزو»، «کنجی میزوگوشی» و «میکیو ناروسه» هستند. مهمترین فیلم در این زمینه «مصائب ژاندارک» محصول ۱۹۲۸ اثر بینظیر کارل تئودور درایر دانمارکی است. البته میتوان ویکتور شوستروم سوئدی و پائول لنی را هم بررسی کرد.
مصائب ژان دارک
*فیلمهای صامت بنیانگذار جلوههای ویژه در سینما هستند.
دههها پیش از رونق تجاری فیلمهای علمی-تخیلی سالهای ۱۹۵۰-۱۹۴۰ در فرانسه، ژرژ ملیس نابغه، پیشگام جلوههای ویژه بود. در سال ۱۹۰۲ او فیلم «سفر به ماه» را ساخت. البته پیش از این فیلم، ملیس تجربههای مختلفی در همین زمینه داشت. در همین نوع از فیلمها چگونگی استفاده از افکتها، سوپرایمپوز، دیزالو، جامپکات و انیمیشن رخ برکشید. اولین فیلمی که ملیس فنون ویژه خود را به کار گرفت؛ «ژان دارک» (۱۹۰۰) است که اولین اقتباس سینما و اولین ترفندهای عیجب سینما در آن رخ داده است. حالا میتوانید به سینمای ژانر «وحشت» و «اکسپرسیونیسم آلمان» رجوع کنید و مخصوصا فیلم مترو پلیس(۱۹۲۷) فریتس لانگ را هم تماشا کنید.
سفر غیرممکن
*فیلمهای صامت اسناد تاریخی هستند.
فیلمهای صامت، خود اسناد مهم تاریخی از پیشرفت و دگرگونی سینما هستند. فیلمهایی مانند «مهاجر» (۱۹۱۷) چارلی چاپلین که یک فیلم کمدی رمانتیک در سینمای صامت است، «مادر» (۱۹۲۶) وسوالد پودوفکین یک فیلم درام در شوروی سابق؛ «مترو پلیس» (۱۹۲۷) فریتس لانگ یک فیلم علمی-تخیلی در سینمای اکسپرسیونیستی آلمان؛ «اکتبر: ۱۰ روزی که دنیا را تکان داد» (۱۹۲۸) سرگئی آیزنشتاین فیلمی تاریخی در مکتب مونتاژ ؛ «مردم عادی» (۱۹۲۸) کینگ ویدور فیلم صامت مهم در سینمای صامت استودیویی آمریکاست و «جعبه پاندورا» (۱۹۲۸) گئورگ ویلهلم پابست که یک ملودرام در سینمای صامت آلمان است؛ ازجمله فیلمهای مهمیاند که تاریخ سینمای صامت را بر دوش خود حمل میکنند.
متروپلیس
مردم عادی
*همچنان شکوه بصری سینمای صامت ما را مسحور میکنند.
در سینمای فرانسه وقتی جریانی به نام «امپرسیونیسم» در سینما شکل گرفت همه متوجه تصاویر و قدرت آن قرار گرفتند. شیفتگی به جهان بصری سینما و سینمایی ناب و خالص یکی از نکات کلیدی این جنبش در اوایل دهه ۱۹۲۰ بود. در فیلمهای آنها یک نوع «ریتم بصری» را شاهد هستیم. میتوان به اولین فیلم همین جنبش به نام «سمفونی دهم» محصول سال ۱۹۱۸ ابل گانس نیز اشاره کرد. در ادامه همین روند فیلم «صدف و مرد روحانی» (۱۹۲۸) توسط ژرمن دولاک ساخته شد و یکی از تجربهگراترین و آوانگاردترین فیلمهای تاریخ سینما لقب گرفت و تا به امروز همه مجذوب چنین تصاویری در سینما هستیم.
صدف و کشیش
منبع:
@excinema
دیدگاه خود را بنویسید