ملودرام جاودانه-سیگار
یک قرن پیش، بله یک قرن پیش ژرمن دولاک با فیلم نیمه بلند «سیگار» اصولی را بنا نهاد که هنوز که هنوز است در ساخت فیلم ملودرام با تم خیانت، مخصوصا ملودرامی که در آن شوهر به همسرش شک داشته باشد از آن استفاده میشود. فیلم درخشان دولاک داستانی بسیار ساده دارد: مردی در آستانه میانسالی همسری جوان دارد و احساس میکند همسرش با مردی جوان به او خیانت میکند و تصمیم میگیرد او را به قتل برساند. حالا فکرش را بکنید که در یک قرن گذشته چه میزان فیلم با این مضمون تماشا کردید و تقریبا رد چنین خط داستانی را میشود در اغلب ملودرامها دید؛ از «او» لوئیس بونوئل گرفته تا «طلاق به سبک ایتالیایی» پیترو جرمی و همچنین در سینمای ایران که اغلب ملودرامهای متکی به ایده شوهر حسود انگار کپیهای بدخطی از فیلم دولاک هستند و کافی است از «دو زن» تهمینه میلانی تا «پارک وی» فریدون جیرانی را بار دیگر در ذهن مرور کنید.
نکته مهم اما در «سیگار» رویکرد مضمونی فیلم نیست. فیلم حدود 40 سال پیش از شروع موج نوی فرانسه و کشاندن دوربین فیلمبرداری به خیابان، در محلهای واقعی فیلمبرداری شده و نه در استودیو و همین حس و حالی واقعی به فیلم داده که آن را بسیار متمایز میکند با دیگر فیلمهایی که از آن دوران در خاطرمان مانده. این حس و حال واقعی به فیلمساز کمک میکند تا با قدرت بیشتری دوگانگیهای مَد نظرش را تصویر کند. فیلم اساسا دربارهی سنت و مدرنیته است و تقابل بدون پایان این دو. در اینجا مرد حافظ سنت است و با اینکه میخواهد خود را مدرن نشان دهد – حتا به نظر میرسد دلیل ازدواجش با دختر جوان همین بوده باشد – اما نمیتواند یک پای دیگرش را از سنت بیرون بکشد. همین تناقض درونی شخصیت مرد و همین نوسانش بین سنت و مدرنیته است که باعث میشود، به محض اینکه میبیند زنش سرخوشانه با مهمانهایش سیگار میکشد به نزدیکترین احتمال ممکن دنیای مردانهی سنتی خودش روی بیاورد: زن به او خیانت میورزد و مرد باید انتقامش را از او بگیرد. نکته اینجاست که مرد حتا توان انجام این کار را به شکل سنتی هم ندارد و تصمیم میگیرد ترفندی به کار بندد تا زن سیگاری مسموم بکشد و بمیرد. ایدهی ناتوانی مرد در اجرای قاطع تصمیمش، لایه دیگری به فیلم اضافه میکند و به نظر میرسد ژرمن دولاک به عنوان یکی از اولین کارگردانهای زن تاریخ سینما، یکی از اولین فمینیستهای واقعی سینما هم بود – یادمان نرود دولاک منتقد و نظریهپرداز سینما هم بوده – و در اینجا دارد روی ناتوانی جسمی و جنسی مرد فرانسوی در اولین سالهای پس از جنگ جهانی دوم نیز دست میگذارد. برای همین هم هست که فیلم او پس از صد سال، هرچند از نظر سروظاهر گاه بوی کهنگی میدهد اما از نظر مضمونی هنوز تیزی و برندگی نقادانه خودش را حفظ کرده است. نکته مهمتر در فیلم دولاک رویکرد او در پرداخت شخصیت زن است. زنی جوان که تمام وجوه زندگیش را مدرنیته ساخته است؛ او خوش مشرب است و آزاد. برخلاف آنچه انتظار میرود دولاک باز هم از قوانین ملودرام فاصله میگیرد و زن او نه آن قربانی و کنیز آشنای چنین سینمایی است و نه زن فتانه و خانه برانداز است. این رویکرد را مقایسه کنید با شاهکار فردریش ویلهلم مورنائو یعنی «طلوع» که دقیقا روی دوگانگی زن ساده روستایی و زن ویرانگر شهری مانُور میداد و مرد را میان این دو قرار داده بود. درواقع در آن فیلم مرد بین سنت و مدرنیته قرار گرفته بود و در نهایت هم سنت را در آغوش کشید و خاطره شیرین مدرنیته به کابوسی برایش بدل شد، کابوسی که در نهایت باید به آن تن دهد، دیر یا زود. در مقابل این نگاه مردانه مورنائو، نگاه دولاک ظریف است و انسانی. او نه عقبگرد مورنائو را دارد و نه میخواهد با تمام وجود سنت را کتمان کند و برای همین راه اعتدال را پیش میگیرد و فیلمش پس از فصل نفسگیر سیگارهایی که مدام دود میشوند و هر دم احتمال مردن زن و حتا مرد وجود دارد، راه آشتی را پیش میگیرد و از این نظر هم پیشروتر از دیگر فیلمهایی است که به نام مدرنیته، سنت را تقدیس کردند و یا برعکس و آن نمای پایانی خیره شدن مرد به مومیایی داخل تابوت و بعد خارج کردن مومیایی از خانه، نمادی است از جدا شدن مرد از سنت و آرام آرام قدم گذاشتن در مدرنیته.
ژرمن دولاک یکی از جذابترین نامهای سینمای صامت است و اغلب با شاهکار ماندگارش «صدف و مرد روحانی» به یاد میآید اما او در طول دو دهه، از میانه دهه 1910 تا اواخر 1930 حدود سی فیلم ساخت که سهمی مهم در ریخته شدن فنداسیون سینما داشتند، فیلمهایی که اغلب از زمانه خود جلوتر بودند و از بین آنها «مادام بوده خندان» و «دل یک بازیگر زن» از بهترینهای تاریخ سینما هستند و شایسته بازبینی و قدرشناسی دوباره.
نوشته ی حسین عیدی زاده
http://framative.com/author/goldmind86/
دیدگاه خود را بنویسید